سال جدید...

سال ۸۶ با همه شیرینی ها و خاطرات خوشی که برای من داشت به پایان رسید سالی که در اون با توسلی خاص به امام رضا(ع) و توکلی دیگر به حضرت باری تعالی به خیلی از چیزهایی که شاید فکرش رو هم نمی کردم رسیدم البته به واقع معتقدم که در این مسیر خداوند تبارک و تعالی بسیار بیش از انچه که لیاقت این بنده کمترین بوده است به من لطف و عنایت فرموده اند.

سال ۸۷ هم با شیرینی خاص برایم اغاز شده است امیدوارم این سال هم برای همه سالی پربار و پر برکت و پر از معنویت باشه و هر کسی به هر ارزویی که داره در این سال برسه .

در همین جا هم از همه کسانی که در این مدت به من لطف کردن  و پیام تبریک سال نو گذاشتن صمیمانه تشکر می کنم .

اولین پست سال ۸۷ رو  با نخستین هدیه همسر عزیزم به وبلاگم به پایان می برم ..

گفتم :ازمن مطلب دیده گریان تر از این 

دل غمین تر و خونین تر و ویران تر ازاین

گفت:هرچند دلت خانه به دوش است ولی

 دوست دارم که شودبی سرو سامان ترازاین

گفتمش پیش رخت دیده چه حالت دارد؟

 در رخ اینه خندید که:حیران تر از این!

گفتمش کفرسر زلف تو عالم بگرفت

 گفت:درشهر که دیده است مسلمان تر ازاین 

ماجرای سرباز امریکایی و احمدی نژاد ...

حفاظت از محوطه فرودگاه بغداد بر عهده شرکت انگلیسی گلوباله که متشکل از نیروهایی با ملیتهای مختلفه هم انگلیسی هم امریکایی هم عراقی هم افریقایی و ...خلاصه ملیتهای مختلف دراون کار میکنند یکی از اعضای هیات جمهوری اسلامی که جلوتر از سفر اقای احمدی نژاد برای هماهنگی هایی به بغداد سفر کرده بود روز اخر سفر برام تعریف کرد که یکی دو روز مونده به این سفر یکی از کارکنان این شرکت انگلیسی خیلی توجه همه و بویژه مسئولان این شرکت رو به خودش جلب می کنه/ دلیل این جلب توجه هم این بوده که این اقا بشدت بدنبال تعویض نوبت کاریش بوده و به هر دری هم که میزده جور نمیشده .

اون می خواسته روز سفر احمدی نژاد به بغداد سر کارش حاضر باشه اما تغییر نوبت کاریش جور نمیشده و درعین حال شک مسئولان این شرکت و نیروهای ایرانی و عراقی حاضر رو هم با این کار برمی انگیزه برای همین همه تلاش میکنند ملیت این عضو شرکت و مشخصات او رو دقیقا بفهمند و درنهایت هم متوجه میشن که او یک سرباز امریکایی که برای شرکت گلوبال کار می کنه .

این بنده خدایی که برای من ماجرا رو تعریف می کرد می گفت..اول یه مقداری نگران شدیم اما بعدش که با اون صحبت شد فهمیدن که خیلی مشتاق رییس جمهور ایران رو حتی برای یک لحظه کوتاه هم که شده از نزدیک ببینه .

این سرباز امریکایی گفته ..می خوام ببینم این احمدی نژاد که دنیا رو متوجه خودش کرده از نزدیک چه جوریه ؟

خلاصه تغییر نوبت کاری این امریکایی هم انجام میشه تا به خواسته اش برسه ...

رییس جمهورهم وقتی از این ماجرا مطلع میشه لبخندی میزنه و میگه ..اینها هم اگه بتونند اونچه توی قلبشون میگذره رو اظهار بکننددر عمل نشون میدن که به ماهاعلاقمندند ! ((نقل به مضمون))

 

 

خاطره ای از هرمزگان ...

ساعت حدود سی دقیقه بامداد پنج شنبه دوم اسفند بود که احمدی نژاد بعد از اداره جلسه پنج ساعته کارگروههای تخصصی از ساختمان اصلی استانداری هرمزگان بیرون اومد و به سمت محل اقامتش در خود استانداری رفت اینقدر خسته بود که تقریبا وقتی حرف میزد چشمهاش نیمه باز بود توی اون جلسه به چند وزیرش به شدت تذکراتی داد و به قول معروف مو رو از ماست کشید برای اولین بار توی این جلسه بودم و خدا رو شکر گزارش خوبی هم تهیه کردم که ساعت ۱۴ پنج شنبه پخش شد قرار بود دکتر یک برنامه بعد از این هم بره که بدلیل خستگی اون رو لغو کرد من هم با محسن خان بالار فیلم بردار خوبم و چند نفر از بچه های نهاد به طرف محل اقامت حرکت کردیم .

هنوز به درب خروجی استانداری نرسیده بودیم که یکی از بچه های نهاد بهم گفت..حسین اقا مادر و دختری از صبح جلوی استانداری هستن و میخوان دکتر رو ببینن اخه صبح توی استادیوم رییس جمهور اونها رو می بینه و به محافظان میگه به کارشون رسیدگی کنن یکی از بچه های حفاظت هم صحبتهای این بنده خدا رو تایید کرد و باناراحتی گفت..تو رو خدا ببین میتونی کاری براشون بکنی ؟!

اومدم بیرون من رو شناختن و باناراحتی درخواستشون رو بیان کردن دختره با اصرار می گفت من همین الان می خوام دکتر رو ببینم .گفتم ..خواهرم همین الان رییس جمهور با خستگی مفرط رفت بخوابه واقعا امشب این خواسته تو شدنی نیست بعدش هم نامه بنویس من به دکتر می رسونم .

گفت ..نه حتما باید خودم ببینمش .خلاصه دیدم اصلا نمیشه منصرفش کرد بهش گفتم فردا ساعت ۱۲:۳۰ اینجا دیدار مردمیه شما بیاین من هر طور شده سعی می کنم دیدارتون با دکتر فراهم بشه .

مادر این دختر خانم گفت..اقای رنجبران فردا مدرسه داره نمی تونه بیاد.

گفتم ..حالا یه جوری اجازه بگیره و بیاد ظهر پنج شنبه هم که دیگه مدرسه تعطیل میشه .خلاصه قبول کردن و با هزار امید و ارزو رفتن .

فردا با اینکه کار تدوین گزارشم طول کشید اما توی فکرشون بودم اتفاقا اون بنده خدا از بچه های ریاست جمهور هم بامن تماس گرفت و گفت ..حسین اقا اومدن اینجا الوعده وفا !گفتم ..الان دارم میام .تا رسیدم دیدم دختره این دفعه با خاله اش اومده باز هم داره اصرار میکنه ..اقای رنجبران شما قول دادین !

تا رفتم داخل استانداری با اینکه زمان زیادی تا ارتباط مستقیم ساعت ۱۴ باقی نمونده بود کار این بنده خدا رو پیگیری کردم و بالاخره هماهنگ کردن اومدن داخل چون به فرد قابل اطمینانی سفارش کرده بودم و از طرفی پیگیر ارتباط مستقیمم بودم دیگه ازشون خبری نگرفتم و خیالم راحت بود.

 بعد از ارتباط هم با بچه های حفاظت چک کردم دیدم اومدن داخل و بعد اون بنده خدایی هم که خیلی بهش اطمینان داشتم بهم گفت ..کارشون رو انجام دادیم خیلی خوشحال شدم که یه کار خیری کردم اما چند ساعتی بیشتر نکشید که شب موقع حرکت به سمت فرودگاه بازهم این مادر و دختر رو مقابل استانداری دیدم با ناراحتی بهم گفتن ..اقای رنجبران به قولتون عمل نکردید چرا؟

گفتم ..شما که اخر سر اومدید داخل مگه کارتون حل نشد؟ گفتن ..اومدیم اما نشد دکتر رو ببینیم مارو بردن پیش یک نفر دیگه و کارمون هم حل نشده !

انگار دنیا روی سرم خراب شد خیلی ناراحت بودم اما فرصتی نبود تا کاری انجام بدم تقریبا ساعت یک نصفه شب بود و دکتر هم حرکت کرده بود به سمت فرودگاه ما هم اگر تعلل می کردیم از پرواز جا می موندیم فقط بهشون گفتم ..خیلی شرمندم من تمام تلاشم رو کردم اما چون درگیر گزارشم بودم نتونستم بیشتر پیگیری کنم تو رو به خدا نامه خودتون رو به دستم برسونید تا من هم هرطور شده به رییس جمهور برسونم اونها هم با ناامیدی گفتن میفرستن تا امروز که یک هفته شده از این نامه خبری نیست اما من همچنان منتظرم ........

 راستی دو تا نکته ..

یکی اینکه من توی این سفر باید یک عذرخواهی ویژه از بچه های واحد چک حفاظت بکنم اونها البته عذرخواهی شفاهی من رو شاهد بودن اما باز هم ازشون عذرمی خوام خودشون می دونند برای چی البته من هم دلایل خودم رو براشون بیان کردم که به نظر خیلی از بزرگان اونها هم منطقی اومد اما باز هم از اونها حلالیت می طلبم اونها به واقع شغلی دارن حساس و هیچ وقت هم به چشم نمیان.

 بچه های چک! دست های زحمت کشتون رو که جلوی خیلی از اتفاقات تلخ رو میگیره با تمام وجودمی بوسم البته اینجا یادی هم بکنم از بچه های تیم حفاظت رییس جمهور احمدی نژاد که به واقع با تمام متانت کارشون رو انجام میدن خدا بهتون قوت بده .

نکته دوم  درباره مصاحبه داداش کامرانم با اقای رییس جمهوره که برخی انتقادات رو درپی داشته البته خود من هم با اینکه مصاحبه رو ندیده بودم فقط در خصوص نوع لباس پوشیدن ازش انتقاد کردم که البته کامران هم برای خودش دلایلی داشت.

 در عین حال که معتقدم اقای نجف زاده یکی از چیره دستان مصاحبه است اما در هرصورت انتقادات درست و بجا رو باید گوش داد و از هر کدام به نوعی استفاده کرد البته با یک تبصره ...

توجه به انتقادات کسانی که هرچند به ظاهر صاحب تجربه اند اما مواردی قابل تامل در کارنامه شان دارند که ادم رو بدجوری به فکر فرو می برد کار صوابی نیست... 

 

در راس همه ناگفتنی هایم دراین مدت مردم اند...

در این مدت که نتوانستم بنویسم اتفاقات بسیاری افتاد که در راس همه انها مردم قرار دارند /گزارشی در دهه فجر در دست تهیه داشتم که الحمدالله برغم سنگین بودن موضوع به ثمر نشست البته مطمئنم که نتوانستم حق مطلب را در این گزارش ادا کنم چرا که باید سی سال پایداری ملت و تمام سختی هایی که در این مدت پشت سر گذاشته بودند را به تصویر می کشیدم و این کار بسیار سختی بوده و هست.

وقتی خودم حوادث انقلاب را از ابتدا تا کنون برای تهیه این گزارش مرور کردم واقعا باورم نمی شد که مردم این همه سختی را تحمل کرده و نه تنها خم به ابرو نیاورده اند بلکه پیوسته رو به جلو هم حرکت کرده اند البته بدلیل محدودیت زمانی که داشتم نتوانستم همه تصاویر و مطالب را در این گزارش بیاورم.

 تصاویری در ارشیو دیدم که واقعا تکانم داد و باردیگر هوشیارم کرد که این انقلاب و نظام به راحتی بدست نیامده است و وظایف سنگینی برای حفظ ان بر عهده داریم که درراس همه انها خدمت صادقانه به مردم است مردمی که حتی یک لحظه هم پشت این انقلاب و نظام را خالی نکرده اند. 

در ضمن در حین تهیه تصاویر ارشیوی تصاویری از افرادی دیدم که شاید تا چندی پیش خیلی بهشون انتقاد می کردم و البته الان هم برخی انتقاداتم به اونها باقیه اما به گونه ای دیگر...

تا پیش از این برخی اوقات به خودم می گفتم چرا فلانی در مملکت اینقدر برای خودش حق و جایگاه قائله و در زمینه های مختلف میخواهد اعمال نظرکند اما وقتی تصاویر تلاشهای او را از اول انقلاب تاکنون در ارشیو دیدم /تصاویری که هرکسی نمی تواند ببیند/ به فکر فرو رفتم که چرا اینقدر بی رحمانه اورا نقد کردم اگر ما فقط یکی از کارهای او را انجام داده بودیم از کجا معلوم که بیشتر از او برای خودمون حق قائل نبودیم اما درعین حال بازهم معتقدم که همه باید نیت هاشون رو انقدر خدایی کنند تا این جور توقعات براشون بوجود نیاید و درضمن تا می توانند هم مراقب اطرافیانشون باشند که زحماتشون بی خود و بی جهت به هدر نرود و سیل انتقادات این طور متوجه انها نشود.

بگذریم از ۲۲ بهمن هم می خواهم بگویم /با این که مراسم به صورت رسمی از ساعت ۳۰/۹شروع میشد اما مردم از حدود ۲۰/۸صبح امدند ما که برای انجام وظیفه در این ساعت در خیابان ازادی حاضر شده بودیم باورمان نمی شد که سیل مردم از این ساعت به طرف میدان ازادی بیاید یک لحظه بغض زیر گلوم را گرفت بغضی که هم خوشحالی در اون نهفته بود و هم ناراحتی .

خدایا چه مردم بی نظیری داریم !خدایا چگونه می توانیم خدمتگزار واقعی انها باشیم ؟مطمئنا هرچقدر هم تلاش کنیم نخواهیم توانست خدمتگزار واقعی انها باشیم باید هرلحظه بیش از قبل حواسمان باشد که هرچه داریم از این مردمه و در مسیری که امام و رهبری به ما نشان داده اند حرکت کنیم تا شاید بتوانیم خدمتگزاری واقعی باشیم .

تازه دارم به عمق حرف رهبر انقلاب پی می برم /حضرت اقا چند سال پیش فرمودند ..((نسل جدید انقلاب پرشورتر/هوشمندترو با اعتقادتر از نسل اول در میدان حاضرند و به پیش میروند))(نقل به مضمون)

واقعا همین طور است گوشه ای از این حرف را در روز عاشورا دیدم و نگاشتم و گوشه ای دیگر را در راهپیمایی امسال ۲۲ بهمن/البته متاسفانه مه الود بودن هوا مانع از این شد که بالگرد ما به موقع بپره و عمق جمعیت انگونه که بود به تصویر کشیده شود اگر حتی یک ربع زودتر از این بالگرد می پرید تصویر خیلی با عظمت تر از این به نمایش در می امد جالب هم این بود که همه بچه هایی که پایین توی خیابانها مستقر بودند برای پریدن بالگرد لحظه شماری می کردند و یکسره به محمد دلاوری که قرار بود با بالگرد بپره زنگ می زدند که چرا نمی پری چون واقعا همه ما عظمت کم نظیرجمعیت رو حس می کردیم درهر صورت نشد حتما هم حکمتی بوده ...

۲۲ بهمن امسال باز هم مسئولیت خدمتگزاران رو برای خدمتگزاری به مردم سنگین و سنگین تر کرد و البته در این هم شکی نیست که برای خدمت به مردم تلاش می شود اما این تلاش رو باید چند برابر و تدبیرها رو هم بیشتر کرد .

خیلی از مردم در راهپیمایی من رو کنار کشیدند و از دلخوری های خودشون گفتند اما در عین حال هم اخرش می گفتند ما با همه این احوال و مشکلات هستیم و بر سر ان عهد که بستیم نشستیم ...

این مسئولیت تک تک مارو سنگین تر می کنه باید تا می توانیم به جای حرف و سخن کار کنیم و کار.

مردم ما الان اینقدر در عرصه بین المللی عزتمندند  که رییس جمهورشون به پشتوانه همین عزت ملی که نشات گرفته از پایداری خودشون و هدایت رهبری است انچنان در مقابل قدرتها می ایستد که شاید در تصور نگنجد و نتوان همه این ایستادگی ها و مواردش رو هم بیان کرد.

 مردم به این افتخار می کنند که رییس جمهورشون بی ادبی دیپلماتیک یک کشور به اصطلاح قدرتمند و عضو دائم شورای امنیت رو بی پاسخ نمی گذارد و طوری عمل می کند که انها به التماس می افتند تا با مشاور رییس جمهوری درباره کشوری دیگر مذاکره کنند.

مردم ایران به خود می بالند که رییس جمهور و دیگرمقامات این کشور به اصطلاح قدرتمند که معمولا برای استقبال از مقامات دیگرکشورها از پله های کاخ خودشان پایین هم نمی ایند برای استقبال از مشاور رییس جمهور ایران سه مشاور رییس جمهور را به پایین پله ها می فرستند و حتی خودرییس جمهورشان راهم در راهروی کاخ به استقبال مشاور رییس جمهوری اسلامی ایران می اورند اما در عین حال این مردم توقعی بجا دارند..

این مردم توقع دارند که مشکلاتشان هر روز کم رنگ و کم رنگ تر شود و زندگی شان روز به روز بهتر و با رفاه و ارامش بیشتر همراه باشد این توقع بجایی است و لیاقت این مردم هم بیش از اینهاست پس باید بازهم بیش از قبل تلاش کرد ...    

 

ایا این مجلس خواب بوده که حالا بیدار شده؟

این هفته محور اصلی بسیاری از مطبوعات و رسانه ها تبدیل شده بود به قضیه نامه رییس جمهور به رییس مجلس و اظهارنظرهای بسیاری در این زمینه صورت گرفت اما هرچه بود دو طرف برفصل الخطاب بودن سخنان رهبر معظم انقلاب تاکید و اجرای دقیق قانون اساسی رو دغدغه اصلی خودشون عنوان کردند و مساله هم تمام شد .

 درمیان تحلیل ها و تفسیرهای گوناگون وقتی داشتم به تیتر روزنامه های صبح سه شنبه نگاه می کردم یک تیتر خیلی نظرم رو جلب کرد..مجلس از خواب زمستانی بیدار شد

البته زیر تیتر این روزنامه هم عکس یک روستایی زده شده بود که در حال دمیدن به لیلبکی بود .

وقتی این روزنامه رو دیدم با همه انتقاداتی که به مجلس فعلی داشتم و دارم این سئوالات درذهنم نقش بست ..

-ایا این مجلس که از اغاز دولت تقریبا همسو با خودش در اقدامی بی سابقه به چهار وزیر پیشنهادی رییس جمهور رای نداد چون معتقد بود کارایی لازم رو ندارند خواب بود یا مجلسی که فقط به این فکر می کرد که هر وزیری که معرفی میشه باید متعلق فقط به یک یا دو جناح خاص سیاسی همسو با خودش باشه ؟

-ایا این مجلس خواب بود که امارتحقیق و تفحص ارائه شده ازکمیسیونهای مختلف اون بالاتر از همه ادوار مجلسه یا اون مجلسی که در کمیسیونهاش به جای کار تخصصی کردن جلسات تخصصی می گذاشتن که بعدا صداش در جاهایی مثل کوی دانشگاه درمی امد؟

-ایا این مجلس خواب بود که اکثرا نتیجه رای گیریهاش حتی توی لحظات پایانی هم معلوم نبوده و نیست یا مجلسی که از روزها قبل از رای گیریهای مهمش نواب رییس رای رو برای تک تک اعضای اکثریت اون مشخص می کردن ؟

-ایا این مجلس خواب بود که در اون خبرنگاران به راحتی تا سرسرای بیرونی صحن و همه کمیسیونها می روند یا مجلسی که فقط به خبرنگاران خاص اجازه تردد به دورتادور صحن و برخی کمیسیونهارو می داد؟

-ایا این مجلس خواب بود که پشت سرهم به دووزیر پیشنهادی رییس جمهور دولت نزدیک به خود برای وزارت نفت رای نداد یا مجلسی که حتی به عقیده خودش برای استیضاح وزیر پست و تلگراف و تلفن اون موقع ارزشی قائل نشد و طی نیم ساعت و به دستور نایب رییس دومش تغییر عقیده داد؟

-ایا این مجلس خواب بود که همیشه در عین نزدیکی دیدگاه با دولت سعی کرده استقلال خودش رو هم حفظ کنه یا مجلسی که در اون جلسات پشت صحنه با دولت مطبوعش در همه زمینه ها حرف اول رو می زد؟

-ایا این مجلس خواب بود که به اذعان حتی جناح اقلیتش روی سیاسی کاری را هم به خود ندیده است یا مجلسی که از به بسم الله تا نون پایانش با سیاسی کاری شکل گرفته بود و اکثریت اون هم همه منافع ملت را در همین سیاسی کاری ها می دیدند؟

 -ایا این مجلس خواب بود که در مسیر دفاع از حق هسته ای ملت حتی لحظه ای پا پس نکشید یا اون مجلسی که حتی بعضی وزیران مهم دولت مطبوعش جرات نمی کردن برخی حرفها را در کمیسیونهای اون بزنند ومعتقد بودند حرفهای مهم اونها یک ساعت هم نشده به ان سوی مرزها میرسه؟

گرچه معتقدم مجلس هفتم هم در برخی زمینه ها خواب بوده است /حتما مجلس با اکثریت اصولگرا خواب بوده است که تازه برایش اشکار شده برخی نفرات ان که اسم اصولگرایی را هم یدک می کشیدند و بعضا عناوین مهمی هم در این مجلس داشته اند فاقد صلاحیت تشخیص داده شده اند البته معتقدم بسیاری از مجلسی ها خود این مساله را نیک میدانستند و در حالی که حداقل می توانستند جلوی سمتهای مهم برخی از این افراد رادر مجلس  بگیرند خودشان را به ندیدن و ندانستن و خوابیدن زدند.

باید همیشه همه چیز را منصفانه دید و برای هر دوره جدید ازتجربیات تلخ و شیرین گذشته به درستی بهره برد ...

 

یک عاشورای دیگر هم گذشت...

از بچگی که خدابهم توفیق داد به اصطلاح هیاتی بشم وقتی عصر عاشورا می شد تمام غم عالم دلم رو می گرفت اون موقع خیلی با اون سن وسالم نمی فهمیدم که این غم از کجا میاد و چه جوری تو دل هر شیعه عاشق حسین جا می گیره اون موقع بیشتر ناراحت این می شدم که دیگه تا سال بعد خبری از پرچم مشکی یا حسین و زنجیر و طبل و سنچ نیست تا کلی باهاش حال کنم اون موقع یک سال دغدغه این رو داشتم که فلان پرچم رو دستم بگیرم یک سال دوست داشتم سنچ بزنم یک سال طبل و ....و دیگه از حدود دوازده سالگی هم بعد از سه چهار سالی که باراهنمایی و تشویق خواهرانم به سمت قرائت قران رفتم و توی مدرسه سر صف قران می خوندم فهمیدم صدای بدی ندارم و می تونم تو هیات بخونم و از همون سال شروع کردم به خوندن و خوندن توی هیات با وجود اینکه برخی از دوستان و بچه محل های هم سن وسالم دستم می انداختن شده بود تمام عشقم صبح تا شب تو محرم  شعر گیر میاوردم و براشون سبک می ساختم سال به سال هم بیشتر بچه های هیات به صدا و سبک های من عادت می کردن و درمجموع هم کمتر دستم می انداختن/ کم کم حسین کوچولوی عشق پرچم و سنچ و طبل و...شده بود مداح محل سالها تندوتند می گذشت با گذشت زمان توفیق پیدا کردم کارهای دیگری رو هم تو هیات دستم بگیرم از پانزده شانزده سالگی شدم مسئول جمع اوری کمکهای مالی برای هیات/ از همه محله پول جمع می کردیم و بعدش هم روز عاشورا در هر خونه نذری امام حسین میدادیم و این کارها تا الان هم الحمدالله برام مونده البته سال به سال خوندنم کم رنگ تر می شد اما امسال با توجه به این که سال قبل هم لبنان بودم و یکسالی از خوندن برای امام حسین فاصله گرفته بودم و همچنین به یک دلیل دیگه با حس و حالی خاص تر از قبل خوندم  و خود اقا امام حسین هم مثل همیشه دراین راه بهم لطف کرد و به دل تیره و تارم نگاه نکرد و نواش رو تو حنجره ناچیزم به گونه ای دیگه هدیه داد.

امسال بچه های هیات هم حال و هوای دیگه ای داشتن امروز تو روز عاشورا میشد این حال و هوا رو خیلی راحت تر دید بچه ها با اینکه خیلی هاشون شاید به قیافشون یا برخی اوقات رفتارهاشون نخوره اما  دلهاشون امسال یه جوره دیگه بود یه جوری که نه میشه گفت و نه میشه نوشت فقط باید دید.

امروز وقتی پخش نذری هیات در خونه های اهالی محل تموم شد حدود ساعت سه و نیم بعدازظهر بود باز هم عصر عاشورا و غم سنگین دل من/ اما دیگه غم ایام کودکی رو نداشتم امروز عصری بیشتر به این فکر بودم که یک عاشورای دیگه به راحتی گذشت و معلوم نیست که عاشورای بعدی باشم ...

خدایا عشق به اقا امام حسین رو تا اخر عمر ازمن نگیر و همیشه یاریم کن عاشق واقعی او باشم ...  

 

سفری سرزده فقط برای مردم نه فقط برای تشکر از مسئولان !!!

پنج شنبه حدود ساعت یک ربع به دوازده شب بود که بعد از یک روز کاری فشرده که از حدود ساعت هشت صبح شروع شده بود و تا حدود نه و نیم شب هم ادامه پیدا کرده بود  تازه داشت خوابم می برد اما یکدفعه تلفن زنگ زد و تو خواب و بیدار جوابش رو دادم یکی از بچه های ریاست جمهوری بود تا تلفن رو برداشتم از لحنم فهمید که تقریبا خواب بودم ..

-حسین خوابی ؟

-نه داداش بگو ...

-ببین فردا ساعت هفت صبح یه خبرنگار و یه فیلم بردار از شما باید پاویون جمهوری باشه با دکتر بریم سفر؟

-چه سفری که الان داری خبر میدی ؟کجا می خوای برید؟

-سفر سرزده هستش !فردا می فهمی کجاست !

-زنگ بزن به یکی از مدیرانمون بهشون بگو .

-اخه خیلی دیر وقته خودت زنگ بزن بهشون بگو  .باشه ؟

من هم قبول کردم و با احتیاط و البته با کمی خجالت زنگ زدم به مدیرکل محترم اخه کی این ساعت بیداره!

با این که خیلی خسته بودم و می دونستم  ممکنه سفربیافته به من زنگ زدم  بالاخره هم همین طور شد و قرارشد خودم برم. تو سرمای شدید جمعه رفتیم پاویون و فهمیدیم که عازم مازندران هستیم جایی که توی این سرمای اخیر مردمانش خیلی مشکل پیدا کردن و البته در عین حال هم خیلی صبوری کردن .

رییس جمهور که اثار سرماخوردگی اش هنوز تو چهره و صداش معلوم بود با انرژی همیشگی سوار هواپیما شد ازش پرسیدم چطور دارید میرید مازندران مگه همین دیروز یه هیات از جانب خودتون نفرستادید ؟

احمدی نژاد گفت .. حس کردم که باید خودم برم و ازنزدیک ببینم مردم چی می کشند انصافا خیلی صبوری کردند.

بهش گفتم ..اقای دکتر دوباره سرما نخوری تازه داری بهتر میشی ها ؟

در حالی که با پالتوی جدیدش داشت خودش رو می پوشوند با خنده همیشگی اش گفت ..بابا بی خیال باید کارمون رو بکنیم اما فکر کنم گاز این هواپیما هم قطع شده خیلی سرده !شماها سردتون نیست؟

خلاصه بعد از چهل دقیقه رسیدیم به فرودگاه دشت ناز ساری احمدی نژاد تقریبا سه ربعی در شهر به صورت نامحسوس گشت زد و اخرین وضع مردم رو دید بویژه وضع نانوایی ها رو !سر صبح مردم زیاد در خیابونها نبودن اما همون مقداری هم که بودن با دیدن ستون ماشین ها تعجب کرده بودن که کی اومده ؟

اقای رییس که به استاندار گلستان و گیلان هم گفته بود بیان ساری سریع اداره جلسه شورای حوادث غیرمترقبه سه استان رو در دست گرفت البته معاون استاندار گیلان به جای استاندار اومده بود .

احمدی نژاد خیلی دقیق حرفهای همه رو گوش می داد و حتی وسط کلامشون وارد می شد و سر عدد و رقم یا دقیق نبودن اطلاعاتشون گیر میداد اول کار مسئولان استانی که انصافا نمی شه از زحماتشون گذشت خیلی اب و تاب کارهاشون رو زیاد کردن که اقای رییس یکدفعه حوصله اش سر رفت و گفت ..((ببینید اینها کارهایی که انجام دادید و دستتون هم درد نکنه اما خیال نکنید که با این کارها مشکلات تموم شده ها مردم هنوز خیلی مشکل دارند حواستون رو جمع کنید .))

رییس جمهور یک جمله ناب دیگه هم گفت ..ببینید باید قبول کنید که همه ما نوکر مردمیم حتی همون مردمی که الان بهشون فشار اومده و ممکنه از روی عصبانیت یه چیزی هم بهتون بگن حق هم دارن که بگن بهر حال موقعیت سختیه شما باید هر لحظه به خودتون تذکر بدید که نوکر اون هم هستید یک وقت کم نگذارید یا سرد نشید به خاطر این حرفها/ باید بهشون حق بدید.

دکتر درباره برخی صحبتهایی هم که درزمینه قطع گاز ترکمنستان بیان شد یه حرفهای سربسته ای زد که بگذریم اما یک جمله او رو میشه گفت ..دولت دراین زمینه بوقتش اقدام می کنه !

در هر صورت جلسه تموم شد تو این جلسه فقط دوبار تشکر دکتر رو از مسئولان شنیدم ودرمقابل رییس چندین باراز صبوری و بردباری مردم تشکر کرد و به شدت به مسئولان توصیه کرد که  تا باقی موندن مشکل حتی در یک خانه دست از تلاش برندارند احمدی نژاد حتی تاکید کرد به مدیران استانی که باید وجود برخی مشکلات را قبول و از مردم دراین زمینه عذرخواهی کنند.

این رو به خاطر این گفتم که شنیدم برخی مسئولان استانی در استان مازندران بعد از سفر رییس جمهور اینگونه القا کردند که احمدی نژاد برای تشکر از تلاشهای مسئولان استانی امده بود اخر برادران بدانید چه دارید می گویید و در نظر داشته باشید که شماها بارییس جمهور در این جلسه تنهانبودید !

بعد از جلسه مشغول تنطیم خبر ان شدم و به بچه های ریاست جمهوری هم تاکید کردم که من رو جا نگذارن و البته احتمال می دادم که احمدی نژاد بخواهد دوباره بین مردم بره اما مثل اینکه دوباره سرما خوردگی اش شدت گرفت و سرفه های شدیدش هم شروع شده بود و از طرفی اعلام کرده بودن که تهران داره هواش خراب میشه وممکنه هواپیما نتونه اونجا بشینه برای همین همه به سرعت به سمت فرودگاه مسیرشون رو تغییر دادن غافل ازاینکه ما توی استانداری نشستیم و داریم خبر می نویسیم.

یک لحظه به دلم افتاد که ممکنه جا مونده باشم برای همین زنگ زدم مجتبی ((سروش پور مدیرکل روابط عمومی ریاست جمهوری))گفتم کجایید گفت داریم میریم فرودگاه تازه فهمید من رو جا گذاشتن گفتش حسین فقط سریع ماشین بگیر بیا من یه جوری هواپیما رو نگه میدارم تا برسی. الحمد الله راننده با حال و خوبی گیرم اومد از استانداری تا فرودگاه نفهمیدم چه جوری من رو رسوند وقتی وارد هواپیما شدم دیدم بنده خدا دکتر و بقیه نشستند و اماده حرکتند !

خدا بخیر گذروند جا نموندم .....

 

ایا همه سخنان رهبری انقلاب را شنیدیم؟وایا همه انهایی که باید شنیدند؟

سفر پرخیر و برکت مقام معظم رهبری به استان یزد نه تنها برای مردم این استان بلکه برای همه کشور دستاوردهای بسیاری داشته است .سخنان گهربار حضرت اقا مسلما مورد توجه همه مردم و بویژه فعالان عرصه سیاسی قرارگرفته است و ان را در حرکت خود به صورت خاص در نظر خواهند گرفت .نمی خواهم ونمی توانم به تشریح ابعاد مختلف صحبتهای رهبر معظم انقلاب اسلامی بپردازم اما در حد فهم وتوان خود و با توجه به اطلاعاتی که از وضع سیاسی کنونی کشور دارم تنها به یک بخش از سخنان ایشان می پردازم و ان را از دو جنبه و دو منظر برای خود باز می کنم :  

اقا در سخنان مهم /همه جانبه /دقیق وریزبینانه خود در جمع دانشجویان یزدی مثل همیشه ضمن اشاره به مطالبات /مشکلات و دغدغه های مردم و بیان برخی کاستی های دولت با نگاهی ژرف و حکیمانه از عملکرد دولت دفاع و از برخی انتقادات غرض ورزانه نسبت به دولت به شدت اظهار گله مندی کردند و حتی با صراحت فرمودند ..برخی ها اشکارا به دولت اهانت می کنند واین اصلا درست وشایسته نیست.((نقل به مضمون ))

نخستین مطلب من در اینجا مربوط به دولتی هاست /مسلما دولتی ها از این سخنان حضرت اقا انرژی گرفتند حرفی هم نیست باید انرژی گرفت اما باید به واقع قدردان این صحبتها نیزبود قدردان بودن هم فقط به حرف نیست باید با تمام وجود حرکت کرد /ضعف ها را شناخت /بودن انها را خاضعانه پذیرفت و با انرژی صد چندان برگرفته از حمایت رهبری معظم انقلاب درصدد رفع انها برامد .

اماایا دولت که با نام اصولگرایی و شعار اجرای عدالت وارد این عرصه شد انچنان که باید در این مسیر عمل کرده و به واقع در مسیر مورد نظر رهبر معظم انقلاب با سرعت لازم گام برداشته است ؟حقیقت این است که هنوز با انچه که باید فاصله وجود داردوباید قبول کرد که حتی سرعت کل دولت به اندازه سرعت شخص رییس جمهور نبوده است پس به هیچ وجه نباید با این لطف و محبت و حمایت حضرت اقا مغرور شد و بی مهابا در همه عرصه ها از عملکرد دولت فقط دفاع کرد باید با نهایت تواضع حتی در مقابل مخالفانی که فقط به دنبال بهانه جویی هستند ضعفهای درست و ایرادات منطقی را پذیرفت و در صدد رفع انها برامد .

درعین حال هم دولتی ها باید خدارا شاکر باشند که تا اینجای کار اینگونه عملکردشان مورد حمایت رهبری انقلاب است والبته این رضایت و حمایت را دولت بیشتر مدیون رییس جمهوری مکتبی و مردمی است که با تمام وجود و اعتقاد تلاش می کند رییس جمهوری که به واقع فقط به مردم می اندیشد و تابع محض ولایت است و خستگی نمی شناسد . 

یکی از نزدیکان رییس جمهور تعریف می کرد بعد از اینکه پرکاری بسیار اقای احمدی نژاد را به مقام معظم رهبری گزارش و از به خطر افتادن سلامتی رییس جمهور ابراز نگرانی کردند حضرت اقا از دکتر خواستند بیش از ساعتی خاص در دفتر کارش نماند و رییس جمهور هم برای اینکه هیچ گاه خلاف خواست اقا عمل نکرده باشد از ان موقع یکسره چشمش به ساعت است و تنظیم می کند برخی کارهای دیگررا که میشود بعد ازاین ساعت ودر خارج از دفتر انجام دهد تابه حداقل خواست رهبری دراین زمینه به نوعی عمل کرده باشد.

بسیاری از دوستداران احمدی نژاد ارزو دارند تا همه دولتش مثل او باشند هم در کار کردن و تلاش /هم در اعتقاد به اصول و ارزشها / هم در ساده زیستی و سلامت و هم در دلسوزی برای مردم و مسلما رییس جمهور به این سمت حرکت خواهد کرد یا بهتر بگویم دارد حرکت می کند و سعی دارد تا مشکلات را به حداقل برساند و پاسخگوی همه نیازهای مردم باشد کاری که برخی اوقات شاهدیم احمدی نژاد به تنهایی به دوش می کشد و امیدواریم با رفع همه کاستی ها و هماهنگ شدن همه بدنه دولت با شخص رییس جمهور این فشار ازدوش فقط شخص احمدی نژاد برداشته شود گرچه در این دوسال هم بدنه دولت تلاشهای بسیاری هم گام با رییس جمهور داشته است که نباید از انها غافل شد.

امامطلب بعدی من درباره عده ای است که یکسره از دولت ایراد می گیرندو به این صورت می خواهند در بین مردم ایجاد ناامیدی کنند این افراد باید مطمئن باشندکه این کارها هیچ نتیجه ای ندارد اگرانها خود را در چارچوب نظام می دانند و می گویند به فکر مردمیم چنین کارهایی به دولت برخاسته از این مردم و نظام و خود مردم اسیب می زند و فقط ایجاد نگرانی می کند اگر واقعا انتقادات دلسوزانه است چرا سازو کاری پیدا نمی کنند که انرا به دور از جار و جنجال و به قول رهبر معظم انقلاب بدوراز هوچی گری به گوش دولت برسانند و اگر هم این انتقادها نفسانی و برای خود است که دیگر هیچ .

در ضمن اینگونه افراد باید بدانندکه مردم به خوبی افراد را می شناسند و انها و عملکردشان را هم که الان در قالب منتقد دولت و دلسوز مردم بیان می کنند دقیقا به خاطر دارند بهتر بود ان زمانی که همه کارها را دربست تفویض کرده بودند به فکر این روزمی بودند.

خوب بود ان زمانی که نمی گذاشتند مردم تا ده فرسخی شان بیایند به فکر امروز بودند/ ان روزی را می گویم که پیرمرد روستایی یا ان عکاس زحمت کش با هزار زحمت خودش را به برخی از این افراد می رساند و رفتار زننده محافظان انها را تحمل می کرد اما وقتی گلایه اش را از محافظان به شخص شان می گفت و خواستار برخورد انها می شد با لحنی خاص می گفتند..من باید این محافظ را توبیخ کنم که اجازه داده شما تا اینجا پیش من بیایید!!

خیلی خوب بود ان روزی که برخی از این افراد بیشتربه فکر اسایش خود و اطرافیانشان بودند تا مردم / وقت خاص برای ارایش خاص خود می گذاشتند/درد مردم را چیزهای دیگر عنوان می کردند و برایشان عزت ملی در جایگاه چندم قرارداشت فکر این روز بودند اما الان هم هیچ دیر نیست مردم ما خیلی بزرگوارتر از اینها هستند  انها می توانندبه اشکالاتشان اعتراف و روشی نو به مردم ارائه کنند مطمئنا مردم باز پذیرای انها خواهند بود نه انها معصومند و نه این مردم و نه من که هر چه دلم می خواهد اینجا می گویم بیشتر این افراد قطعا در پرونده شان برای انقلاب و نظام اسلامی برگهای قابل تاملی دارند که مردم هیچگاه فراموششان نخواهندکردو در هرصورت برایشان احترام قائلند .

در پایان هم با قاطعیت می گویم  عملکرد این دولت  بی اشکال نیست و مردم هم مشکلات کمی  ندارند و هم اکنون دارند مثل همیشه با بزرگواری صبوری می کنند نباید صبوری انها را با رضایت کامل شان اشتباه گرفت اما همان طور که رهبری حکیمانه انقلاب هم گفتند وقتی تلاش صادقانه دولت و وسط میدان بودن رییس جمهور و وزیران را می بینند بسیار به اینده امیدوار می شوند و باید هم به اینده امیدوار بود...

  

 

نمی دانم از کجای این سفر پر رمز و راز بگویم ...

چند روزیه که از اون سفر معنوی برگشته ام سفری که وقتی هنوز فکر چگونه رفتنش و بعد رفتنش رو می کنم حال و هوایی خاص بر روح وروانم حاکم میشه حال وهوایی که نه می توانم بگویم و نه می توانم بنویسم فقط می دانم که باید در این حال و هوا گریست گریه ای از اعماق وجود .

خود را لایق نمی دانستم که چنین سفری در این مقطع از زندگی نصیبم شود و هنوز هم باورش برایم سخت است اما ما رفتیم /رفتیم به مدینه مسجد النبی را برایمان خلوت کردند در جنب ستون توبه و محراب مسجد به راحتی نماز گزاردیم درب خانه زهرای مرضیه را به راحتی دیدیم و پشت درب هرچه خواستیم خواندیم / گریستیم /ناله کردیم و یاد یوسفش کردیم که ای یوسف زهرا کی میایی تا انتقام مادر را بگیری.

 بعد به بقیع رفتیم/ تا سر قبور مطهر رفتیم جایی که شاید به کمترافرادی اجازه می دهند/در غریبی انها گریستیم نه بدتر از گریستن بود اما نفهمیدیم/چفیه ام راهم تبرک کردم به خاک مطهر ان امامان که همگی در غریبی شان ناله زدیم .

نفهمیدیم چگونه غروب مدینه شد/ همه لباس احرام پوشیدیم تا به سمت مسجد شجره برویم در حین رفتن هرکسی ذکری می گفت اما دلها همه برای دیدن یک نفر می تپیدبرای مهدی فاطمه همه با دقت به اطراف نگاه می کردند تا ببینند ایا می توانند ببینند اما من که چشم دل نداشتم و ندیدم!

 محرم شدیم بعد از ساعتی پرواز و طی مسیرزمینی جده تا مکه خود را در مسجد الحرام دیدیم عجب عظمتی دارد می گویند در اولین نگاه به کعبه سه حاجت که بخواهی براورده می شود و من خواستم اولینش مربوط به عزیزترینم بود و دو حاجت دیگر هم برای خدمت بهتر به مردم شریفم وتعجیل در فرج مولایمان/ حال و هوایی داشتیم اعمال انجام شد و البته درمیان شوق و ذوق بی بدیل مسلمانان دیگر کشورها که تعدادشان خیلی زیادهم نبود چون اکثرا برای وقوف به صحرای عرفات رفته بودند.

 وقتی ابراز احساسات انهارا به رییس جمهور و گاه خود هیات جمهوری اسلامی ایران  می دیدم به ایرانی بودم و انقلاب اسلامی بیش از پیش می بالیدم منوچهر متکی حرف زیبایی در اون حال و هوا به من زد ..((خداوند روح عالی امام خمینی را متعالی کند این عظمت را او به ما هدیه کرد...)) و واقعا هم همین طوره خود احمدی نژاد هم می گفت این صحنه ها عظمت و نفوذ انقلاب اسلامی را نشان می دهد راهی که امام به ما نشان داد و رهبر معظم انقلاب پرچم دار ان است .

اما عرفات... جایی که هرچه از ان بگویم کم گفتم جایی که  انسان را عجیب تحت تاثیر قرارمیدهد صحرایی پررمز و راز جایی که در انجا فقط میخواهی در خودت فرو روی و با هیچ کس سخنی نگویی با اینکه همگی دوست داشتیم در این صحرا در جمع با صفای هموطنان ایرانی حضور داشته باشیم اما نشد و در همان چادرهای درنظر گرفته شده وقوف کردیم و عرفه را هم در چادر مخصوص رییس جمهور خواندیم احمدی نژاد هم حال هوایی داشت انگار دیگر رییس جمهورنبود با لباس ساده وسفید و پراز رمز و راز احرام از ته دل می خواند و می گریست .

گفتم در این صحرای عرفات هرکس می خواهد در خود فرو رود ارام و بی سر و صدا/ ما هم تا انجا که توانستیم اینگونه عمل کردیم اما محمود احمدی نژاد چه می خواست و چه نمی خواست نمی توانست به راحتی ما باشد /لنزهای دوربین او را رها نمی کردند و بعد از این لنزها مردمان دیگر کشورها بودند که اجازه تنها بودن به رییس جمهور را نمی دادند اما بالاخره او هم جایی برای تنهایی پیدا کرد در یک لحظه اطرافیانش دیدند که او در جای مشخص شده اش نیست گشتند و او را تنها و در حال و هوای خودش در کنار کانکسی یافتند که در جوار چادر محل وقوفش بود او هم این کنج را یافت و سعی کرد به دور از همه در خودش باشد.

خلاصه بعد از عرفات به مشعر رفتیم یک شب انجا وقوف کردیم باید تا صبح در کنار عبادت و یاد خدا و کمی هم استراحت برای رمی جمرات سنگ جمع می کردیم این سنگ جمع کردن هم حال و هوایی دارد هر که باشی از ابدارچی گرفته تا خبرنگار و محافظ رییس جمهور و وزیر و خود رییس جمهور و ... باید با نهایت افتادگی در بیابان و کوهستان اطراف  به دنبال سنگ بگردی سنگی که با ان نمادهای شیطان را هدف قراردهی .

صبح روز بعد حرکت به سمت منی و رمی جمره اول و بعد برای انهایی که بار اولشان است عمل حلق یا همان تراشیدن سر انجام می شود از این قسمت خاطره ای ویژه با کامران دارم که بماند برای بعد در هر صورت دو روز وقوف در منی هم زود تمام شد و بعدش هم اعمال پشت سر هم به جای اورده شد و من شدم به ظاهر حاجی اما ایا واقعا ان چیزی را که باید/ از این سفر بدست اوردم؟ و ایا می توانم ان را به شایستگی حفظ کنم تا حاجی واقعی باشم ؟

خدایا خودت در این راه کمکم کن و این سفر را هم قسمت همه کسانی کن که به واقع دلشان برای ان می تپد ...    

 

اندرحکایت حدادعادل و مقام اذری !!!

شنیدم که در سفر چندی پیش اقای حدادعادل به جمهوری اذربایجان در یکی از جلسات یکی از حاضران اذربایجانی از الحاق اذربایجان ایران به این جمهوری سخن به زبان میاره که خود علمای اذری سریع موضوع رو جمع می کنند و از رییس مجلس هم عذر می خوان و اقای حدادعادل هم که انسانی فرهنگی و بسیار متشخصه در اون جمع چیزی نمیگه اما موقع عزیمت هیات ایرانی از باکو به گنجه فرصت رو غنیمت می بینه و در حضور یکی از مقامات ارشد این کشور در هواپیما دوباره این موضوع رو پیش میکشه .

رییس مجلس به این مقام اذری میگه ..اون اقا درمورد قضیه اذربایجان ایران چی می گفت؟

مقام اذری که باز می خواست موضوع رو بپیچونه جواب میده ..این مسائل بیشتر درزمان رییس جمهور قبلی حیدر علی اف مطرح می شد خیلی مهم نیست !

حداد عادل هم با اون لحن شیوا و قشنگش میگه ..راستی در زمان اقای حیدر علی اف هم وقتی این حرفها زده می شد ما قضیه به دنیا اومدن رستم رو تعریف می کردیم حتما شنیدید دیگه ؟

این مقام عالی رتبه اذری خودش رو به نشنیدن موضوع میزنه و اقای حداد هم ماجرای به دنیا اومدن رستم رو اینگونه تعریف میکنه ..

حتما می دونید که رستم خیلی ادم قوی و با صلابتی بوده ودر واقع اسطوره داستانهای مختلف ایرانی هاست/ نقل می کنند  که  وقتی قابله می خواسته رستم رو از مادرش جدا کنه و بیرون بیاره زورش نمی رسه و بجاش رستم دست قابله رو می گیره و می کشه داخل !!!!!!!

بعد از این سخن شیرین و در عین حال معنی دار رییس مجلس مقام اذربایجانی فقط یک لبخند تلخ میزنه و دیگه تا گنجه هیچی نمیگه.

راستی میگن قراره یه سفر برم سفری که حتی فکرش رو هم نمی کردم تا چندین ساله دیگه قسمتم بشه البته تا نروم و اونجا نرسم باورم نمی شه که واقعا دعوت شدم امادر هر صورت اگه رفتم به یاد همه خواهم بود و از همه هم حلالیت می طلبم /دعا کنید تا به واقع لایق باشم و بتوانم که ........