یک عاشورای دیگر هم گذشت...

از بچگی که خدابهم توفیق داد به اصطلاح هیاتی بشم وقتی عصر عاشورا می شد تمام غم عالم دلم رو می گرفت اون موقع خیلی با اون سن وسالم نمی فهمیدم که این غم از کجا میاد و چه جوری تو دل هر شیعه عاشق حسین جا می گیره اون موقع بیشتر ناراحت این می شدم که دیگه تا سال بعد خبری از پرچم مشکی یا حسین و زنجیر و طبل و سنچ نیست تا کلی باهاش حال کنم اون موقع یک سال دغدغه این رو داشتم که فلان پرچم رو دستم بگیرم یک سال دوست داشتم سنچ بزنم یک سال طبل و ....و دیگه از حدود دوازده سالگی هم بعد از سه چهار سالی که باراهنمایی و تشویق خواهرانم به سمت قرائت قران رفتم و توی مدرسه سر صف قران می خوندم فهمیدم صدای بدی ندارم و می تونم تو هیات بخونم و از همون سال شروع کردم به خوندن و خوندن توی هیات با وجود اینکه برخی از دوستان و بچه محل های هم سن وسالم دستم می انداختن شده بود تمام عشقم صبح تا شب تو محرم  شعر گیر میاوردم و براشون سبک می ساختم سال به سال هم بیشتر بچه های هیات به صدا و سبک های من عادت می کردن و درمجموع هم کمتر دستم می انداختن/ کم کم حسین کوچولوی عشق پرچم و سنچ و طبل و...شده بود مداح محل سالها تندوتند می گذشت با گذشت زمان توفیق پیدا کردم کارهای دیگری رو هم تو هیات دستم بگیرم از پانزده شانزده سالگی شدم مسئول جمع اوری کمکهای مالی برای هیات/ از همه محله پول جمع می کردیم و بعدش هم روز عاشورا در هر خونه نذری امام حسین میدادیم و این کارها تا الان هم الحمدالله برام مونده البته سال به سال خوندنم کم رنگ تر می شد اما امسال با توجه به این که سال قبل هم لبنان بودم و یکسالی از خوندن برای امام حسین فاصله گرفته بودم و همچنین به یک دلیل دیگه با حس و حالی خاص تر از قبل خوندم  و خود اقا امام حسین هم مثل همیشه دراین راه بهم لطف کرد و به دل تیره و تارم نگاه نکرد و نواش رو تو حنجره ناچیزم به گونه ای دیگه هدیه داد.

امسال بچه های هیات هم حال و هوای دیگه ای داشتن امروز تو روز عاشورا میشد این حال و هوا رو خیلی راحت تر دید بچه ها با اینکه خیلی هاشون شاید به قیافشون یا برخی اوقات رفتارهاشون نخوره اما  دلهاشون امسال یه جوره دیگه بود یه جوری که نه میشه گفت و نه میشه نوشت فقط باید دید.

امروز وقتی پخش نذری هیات در خونه های اهالی محل تموم شد حدود ساعت سه و نیم بعدازظهر بود باز هم عصر عاشورا و غم سنگین دل من/ اما دیگه غم ایام کودکی رو نداشتم امروز عصری بیشتر به این فکر بودم که یک عاشورای دیگه به راحتی گذشت و معلوم نیست که عاشورای بعدی باشم ...

خدایا عشق به اقا امام حسین رو تا اخر عمر ازمن نگیر و همیشه یاریم کن عاشق واقعی او باشم ...  

 

سفری سرزده فقط برای مردم نه فقط برای تشکر از مسئولان !!!

پنج شنبه حدود ساعت یک ربع به دوازده شب بود که بعد از یک روز کاری فشرده که از حدود ساعت هشت صبح شروع شده بود و تا حدود نه و نیم شب هم ادامه پیدا کرده بود  تازه داشت خوابم می برد اما یکدفعه تلفن زنگ زد و تو خواب و بیدار جوابش رو دادم یکی از بچه های ریاست جمهوری بود تا تلفن رو برداشتم از لحنم فهمید که تقریبا خواب بودم ..

-حسین خوابی ؟

-نه داداش بگو ...

-ببین فردا ساعت هفت صبح یه خبرنگار و یه فیلم بردار از شما باید پاویون جمهوری باشه با دکتر بریم سفر؟

-چه سفری که الان داری خبر میدی ؟کجا می خوای برید؟

-سفر سرزده هستش !فردا می فهمی کجاست !

-زنگ بزن به یکی از مدیرانمون بهشون بگو .

-اخه خیلی دیر وقته خودت زنگ بزن بهشون بگو  .باشه ؟

من هم قبول کردم و با احتیاط و البته با کمی خجالت زنگ زدم به مدیرکل محترم اخه کی این ساعت بیداره!

با این که خیلی خسته بودم و می دونستم  ممکنه سفربیافته به من زنگ زدم  بالاخره هم همین طور شد و قرارشد خودم برم. تو سرمای شدید جمعه رفتیم پاویون و فهمیدیم که عازم مازندران هستیم جایی که توی این سرمای اخیر مردمانش خیلی مشکل پیدا کردن و البته در عین حال هم خیلی صبوری کردن .

رییس جمهور که اثار سرماخوردگی اش هنوز تو چهره و صداش معلوم بود با انرژی همیشگی سوار هواپیما شد ازش پرسیدم چطور دارید میرید مازندران مگه همین دیروز یه هیات از جانب خودتون نفرستادید ؟

احمدی نژاد گفت .. حس کردم که باید خودم برم و ازنزدیک ببینم مردم چی می کشند انصافا خیلی صبوری کردند.

بهش گفتم ..اقای دکتر دوباره سرما نخوری تازه داری بهتر میشی ها ؟

در حالی که با پالتوی جدیدش داشت خودش رو می پوشوند با خنده همیشگی اش گفت ..بابا بی خیال باید کارمون رو بکنیم اما فکر کنم گاز این هواپیما هم قطع شده خیلی سرده !شماها سردتون نیست؟

خلاصه بعد از چهل دقیقه رسیدیم به فرودگاه دشت ناز ساری احمدی نژاد تقریبا سه ربعی در شهر به صورت نامحسوس گشت زد و اخرین وضع مردم رو دید بویژه وضع نانوایی ها رو !سر صبح مردم زیاد در خیابونها نبودن اما همون مقداری هم که بودن با دیدن ستون ماشین ها تعجب کرده بودن که کی اومده ؟

اقای رییس که به استاندار گلستان و گیلان هم گفته بود بیان ساری سریع اداره جلسه شورای حوادث غیرمترقبه سه استان رو در دست گرفت البته معاون استاندار گیلان به جای استاندار اومده بود .

احمدی نژاد خیلی دقیق حرفهای همه رو گوش می داد و حتی وسط کلامشون وارد می شد و سر عدد و رقم یا دقیق نبودن اطلاعاتشون گیر میداد اول کار مسئولان استانی که انصافا نمی شه از زحماتشون گذشت خیلی اب و تاب کارهاشون رو زیاد کردن که اقای رییس یکدفعه حوصله اش سر رفت و گفت ..((ببینید اینها کارهایی که انجام دادید و دستتون هم درد نکنه اما خیال نکنید که با این کارها مشکلات تموم شده ها مردم هنوز خیلی مشکل دارند حواستون رو جمع کنید .))

رییس جمهور یک جمله ناب دیگه هم گفت ..ببینید باید قبول کنید که همه ما نوکر مردمیم حتی همون مردمی که الان بهشون فشار اومده و ممکنه از روی عصبانیت یه چیزی هم بهتون بگن حق هم دارن که بگن بهر حال موقعیت سختیه شما باید هر لحظه به خودتون تذکر بدید که نوکر اون هم هستید یک وقت کم نگذارید یا سرد نشید به خاطر این حرفها/ باید بهشون حق بدید.

دکتر درباره برخی صحبتهایی هم که درزمینه قطع گاز ترکمنستان بیان شد یه حرفهای سربسته ای زد که بگذریم اما یک جمله او رو میشه گفت ..دولت دراین زمینه بوقتش اقدام می کنه !

در هر صورت جلسه تموم شد تو این جلسه فقط دوبار تشکر دکتر رو از مسئولان شنیدم ودرمقابل رییس چندین باراز صبوری و بردباری مردم تشکر کرد و به شدت به مسئولان توصیه کرد که  تا باقی موندن مشکل حتی در یک خانه دست از تلاش برندارند احمدی نژاد حتی تاکید کرد به مدیران استانی که باید وجود برخی مشکلات را قبول و از مردم دراین زمینه عذرخواهی کنند.

این رو به خاطر این گفتم که شنیدم برخی مسئولان استانی در استان مازندران بعد از سفر رییس جمهور اینگونه القا کردند که احمدی نژاد برای تشکر از تلاشهای مسئولان استانی امده بود اخر برادران بدانید چه دارید می گویید و در نظر داشته باشید که شماها بارییس جمهور در این جلسه تنهانبودید !

بعد از جلسه مشغول تنطیم خبر ان شدم و به بچه های ریاست جمهوری هم تاکید کردم که من رو جا نگذارن و البته احتمال می دادم که احمدی نژاد بخواهد دوباره بین مردم بره اما مثل اینکه دوباره سرما خوردگی اش شدت گرفت و سرفه های شدیدش هم شروع شده بود و از طرفی اعلام کرده بودن که تهران داره هواش خراب میشه وممکنه هواپیما نتونه اونجا بشینه برای همین همه به سرعت به سمت فرودگاه مسیرشون رو تغییر دادن غافل ازاینکه ما توی استانداری نشستیم و داریم خبر می نویسیم.

یک لحظه به دلم افتاد که ممکنه جا مونده باشم برای همین زنگ زدم مجتبی ((سروش پور مدیرکل روابط عمومی ریاست جمهوری))گفتم کجایید گفت داریم میریم فرودگاه تازه فهمید من رو جا گذاشتن گفتش حسین فقط سریع ماشین بگیر بیا من یه جوری هواپیما رو نگه میدارم تا برسی. الحمد الله راننده با حال و خوبی گیرم اومد از استانداری تا فرودگاه نفهمیدم چه جوری من رو رسوند وقتی وارد هواپیما شدم دیدم بنده خدا دکتر و بقیه نشستند و اماده حرکتند !

خدا بخیر گذروند جا نموندم .....

 

ایا همه سخنان رهبری انقلاب را شنیدیم؟وایا همه انهایی که باید شنیدند؟

سفر پرخیر و برکت مقام معظم رهبری به استان یزد نه تنها برای مردم این استان بلکه برای همه کشور دستاوردهای بسیاری داشته است .سخنان گهربار حضرت اقا مسلما مورد توجه همه مردم و بویژه فعالان عرصه سیاسی قرارگرفته است و ان را در حرکت خود به صورت خاص در نظر خواهند گرفت .نمی خواهم ونمی توانم به تشریح ابعاد مختلف صحبتهای رهبر معظم انقلاب اسلامی بپردازم اما در حد فهم وتوان خود و با توجه به اطلاعاتی که از وضع سیاسی کنونی کشور دارم تنها به یک بخش از سخنان ایشان می پردازم و ان را از دو جنبه و دو منظر برای خود باز می کنم :  

اقا در سخنان مهم /همه جانبه /دقیق وریزبینانه خود در جمع دانشجویان یزدی مثل همیشه ضمن اشاره به مطالبات /مشکلات و دغدغه های مردم و بیان برخی کاستی های دولت با نگاهی ژرف و حکیمانه از عملکرد دولت دفاع و از برخی انتقادات غرض ورزانه نسبت به دولت به شدت اظهار گله مندی کردند و حتی با صراحت فرمودند ..برخی ها اشکارا به دولت اهانت می کنند واین اصلا درست وشایسته نیست.((نقل به مضمون ))

نخستین مطلب من در اینجا مربوط به دولتی هاست /مسلما دولتی ها از این سخنان حضرت اقا انرژی گرفتند حرفی هم نیست باید انرژی گرفت اما باید به واقع قدردان این صحبتها نیزبود قدردان بودن هم فقط به حرف نیست باید با تمام وجود حرکت کرد /ضعف ها را شناخت /بودن انها را خاضعانه پذیرفت و با انرژی صد چندان برگرفته از حمایت رهبری معظم انقلاب درصدد رفع انها برامد .

اماایا دولت که با نام اصولگرایی و شعار اجرای عدالت وارد این عرصه شد انچنان که باید در این مسیر عمل کرده و به واقع در مسیر مورد نظر رهبر معظم انقلاب با سرعت لازم گام برداشته است ؟حقیقت این است که هنوز با انچه که باید فاصله وجود داردوباید قبول کرد که حتی سرعت کل دولت به اندازه سرعت شخص رییس جمهور نبوده است پس به هیچ وجه نباید با این لطف و محبت و حمایت حضرت اقا مغرور شد و بی مهابا در همه عرصه ها از عملکرد دولت فقط دفاع کرد باید با نهایت تواضع حتی در مقابل مخالفانی که فقط به دنبال بهانه جویی هستند ضعفهای درست و ایرادات منطقی را پذیرفت و در صدد رفع انها برامد .

درعین حال هم دولتی ها باید خدارا شاکر باشند که تا اینجای کار اینگونه عملکردشان مورد حمایت رهبری انقلاب است والبته این رضایت و حمایت را دولت بیشتر مدیون رییس جمهوری مکتبی و مردمی است که با تمام وجود و اعتقاد تلاش می کند رییس جمهوری که به واقع فقط به مردم می اندیشد و تابع محض ولایت است و خستگی نمی شناسد . 

یکی از نزدیکان رییس جمهور تعریف می کرد بعد از اینکه پرکاری بسیار اقای احمدی نژاد را به مقام معظم رهبری گزارش و از به خطر افتادن سلامتی رییس جمهور ابراز نگرانی کردند حضرت اقا از دکتر خواستند بیش از ساعتی خاص در دفتر کارش نماند و رییس جمهور هم برای اینکه هیچ گاه خلاف خواست اقا عمل نکرده باشد از ان موقع یکسره چشمش به ساعت است و تنظیم می کند برخی کارهای دیگررا که میشود بعد ازاین ساعت ودر خارج از دفتر انجام دهد تابه حداقل خواست رهبری دراین زمینه به نوعی عمل کرده باشد.

بسیاری از دوستداران احمدی نژاد ارزو دارند تا همه دولتش مثل او باشند هم در کار کردن و تلاش /هم در اعتقاد به اصول و ارزشها / هم در ساده زیستی و سلامت و هم در دلسوزی برای مردم و مسلما رییس جمهور به این سمت حرکت خواهد کرد یا بهتر بگویم دارد حرکت می کند و سعی دارد تا مشکلات را به حداقل برساند و پاسخگوی همه نیازهای مردم باشد کاری که برخی اوقات شاهدیم احمدی نژاد به تنهایی به دوش می کشد و امیدواریم با رفع همه کاستی ها و هماهنگ شدن همه بدنه دولت با شخص رییس جمهور این فشار ازدوش فقط شخص احمدی نژاد برداشته شود گرچه در این دوسال هم بدنه دولت تلاشهای بسیاری هم گام با رییس جمهور داشته است که نباید از انها غافل شد.

امامطلب بعدی من درباره عده ای است که یکسره از دولت ایراد می گیرندو به این صورت می خواهند در بین مردم ایجاد ناامیدی کنند این افراد باید مطمئن باشندکه این کارها هیچ نتیجه ای ندارد اگرانها خود را در چارچوب نظام می دانند و می گویند به فکر مردمیم چنین کارهایی به دولت برخاسته از این مردم و نظام و خود مردم اسیب می زند و فقط ایجاد نگرانی می کند اگر واقعا انتقادات دلسوزانه است چرا سازو کاری پیدا نمی کنند که انرا به دور از جار و جنجال و به قول رهبر معظم انقلاب بدوراز هوچی گری به گوش دولت برسانند و اگر هم این انتقادها نفسانی و برای خود است که دیگر هیچ .

در ضمن اینگونه افراد باید بدانندکه مردم به خوبی افراد را می شناسند و انها و عملکردشان را هم که الان در قالب منتقد دولت و دلسوز مردم بیان می کنند دقیقا به خاطر دارند بهتر بود ان زمانی که همه کارها را دربست تفویض کرده بودند به فکر این روزمی بودند.

خوب بود ان زمانی که نمی گذاشتند مردم تا ده فرسخی شان بیایند به فکر امروز بودند/ ان روزی را می گویم که پیرمرد روستایی یا ان عکاس زحمت کش با هزار زحمت خودش را به برخی از این افراد می رساند و رفتار زننده محافظان انها را تحمل می کرد اما وقتی گلایه اش را از محافظان به شخص شان می گفت و خواستار برخورد انها می شد با لحنی خاص می گفتند..من باید این محافظ را توبیخ کنم که اجازه داده شما تا اینجا پیش من بیایید!!

خیلی خوب بود ان روزی که برخی از این افراد بیشتربه فکر اسایش خود و اطرافیانشان بودند تا مردم / وقت خاص برای ارایش خاص خود می گذاشتند/درد مردم را چیزهای دیگر عنوان می کردند و برایشان عزت ملی در جایگاه چندم قرارداشت فکر این روز بودند اما الان هم هیچ دیر نیست مردم ما خیلی بزرگوارتر از اینها هستند  انها می توانندبه اشکالاتشان اعتراف و روشی نو به مردم ارائه کنند مطمئنا مردم باز پذیرای انها خواهند بود نه انها معصومند و نه این مردم و نه من که هر چه دلم می خواهد اینجا می گویم بیشتر این افراد قطعا در پرونده شان برای انقلاب و نظام اسلامی برگهای قابل تاملی دارند که مردم هیچگاه فراموششان نخواهندکردو در هرصورت برایشان احترام قائلند .

در پایان هم با قاطعیت می گویم  عملکرد این دولت  بی اشکال نیست و مردم هم مشکلات کمی  ندارند و هم اکنون دارند مثل همیشه با بزرگواری صبوری می کنند نباید صبوری انها را با رضایت کامل شان اشتباه گرفت اما همان طور که رهبری حکیمانه انقلاب هم گفتند وقتی تلاش صادقانه دولت و وسط میدان بودن رییس جمهور و وزیران را می بینند بسیار به اینده امیدوار می شوند و باید هم به اینده امیدوار بود...

  

 

نمی دانم از کجای این سفر پر رمز و راز بگویم ...

چند روزیه که از اون سفر معنوی برگشته ام سفری که وقتی هنوز فکر چگونه رفتنش و بعد رفتنش رو می کنم حال و هوایی خاص بر روح وروانم حاکم میشه حال وهوایی که نه می توانم بگویم و نه می توانم بنویسم فقط می دانم که باید در این حال و هوا گریست گریه ای از اعماق وجود .

خود را لایق نمی دانستم که چنین سفری در این مقطع از زندگی نصیبم شود و هنوز هم باورش برایم سخت است اما ما رفتیم /رفتیم به مدینه مسجد النبی را برایمان خلوت کردند در جنب ستون توبه و محراب مسجد به راحتی نماز گزاردیم درب خانه زهرای مرضیه را به راحتی دیدیم و پشت درب هرچه خواستیم خواندیم / گریستیم /ناله کردیم و یاد یوسفش کردیم که ای یوسف زهرا کی میایی تا انتقام مادر را بگیری.

 بعد به بقیع رفتیم/ تا سر قبور مطهر رفتیم جایی که شاید به کمترافرادی اجازه می دهند/در غریبی انها گریستیم نه بدتر از گریستن بود اما نفهمیدیم/چفیه ام راهم تبرک کردم به خاک مطهر ان امامان که همگی در غریبی شان ناله زدیم .

نفهمیدیم چگونه غروب مدینه شد/ همه لباس احرام پوشیدیم تا به سمت مسجد شجره برویم در حین رفتن هرکسی ذکری می گفت اما دلها همه برای دیدن یک نفر می تپیدبرای مهدی فاطمه همه با دقت به اطراف نگاه می کردند تا ببینند ایا می توانند ببینند اما من که چشم دل نداشتم و ندیدم!

 محرم شدیم بعد از ساعتی پرواز و طی مسیرزمینی جده تا مکه خود را در مسجد الحرام دیدیم عجب عظمتی دارد می گویند در اولین نگاه به کعبه سه حاجت که بخواهی براورده می شود و من خواستم اولینش مربوط به عزیزترینم بود و دو حاجت دیگر هم برای خدمت بهتر به مردم شریفم وتعجیل در فرج مولایمان/ حال و هوایی داشتیم اعمال انجام شد و البته درمیان شوق و ذوق بی بدیل مسلمانان دیگر کشورها که تعدادشان خیلی زیادهم نبود چون اکثرا برای وقوف به صحرای عرفات رفته بودند.

 وقتی ابراز احساسات انهارا به رییس جمهور و گاه خود هیات جمهوری اسلامی ایران  می دیدم به ایرانی بودم و انقلاب اسلامی بیش از پیش می بالیدم منوچهر متکی حرف زیبایی در اون حال و هوا به من زد ..((خداوند روح عالی امام خمینی را متعالی کند این عظمت را او به ما هدیه کرد...)) و واقعا هم همین طوره خود احمدی نژاد هم می گفت این صحنه ها عظمت و نفوذ انقلاب اسلامی را نشان می دهد راهی که امام به ما نشان داد و رهبر معظم انقلاب پرچم دار ان است .

اما عرفات... جایی که هرچه از ان بگویم کم گفتم جایی که  انسان را عجیب تحت تاثیر قرارمیدهد صحرایی پررمز و راز جایی که در انجا فقط میخواهی در خودت فرو روی و با هیچ کس سخنی نگویی با اینکه همگی دوست داشتیم در این صحرا در جمع با صفای هموطنان ایرانی حضور داشته باشیم اما نشد و در همان چادرهای درنظر گرفته شده وقوف کردیم و عرفه را هم در چادر مخصوص رییس جمهور خواندیم احمدی نژاد هم حال هوایی داشت انگار دیگر رییس جمهورنبود با لباس ساده وسفید و پراز رمز و راز احرام از ته دل می خواند و می گریست .

گفتم در این صحرای عرفات هرکس می خواهد در خود فرو رود ارام و بی سر و صدا/ ما هم تا انجا که توانستیم اینگونه عمل کردیم اما محمود احمدی نژاد چه می خواست و چه نمی خواست نمی توانست به راحتی ما باشد /لنزهای دوربین او را رها نمی کردند و بعد از این لنزها مردمان دیگر کشورها بودند که اجازه تنها بودن به رییس جمهور را نمی دادند اما بالاخره او هم جایی برای تنهایی پیدا کرد در یک لحظه اطرافیانش دیدند که او در جای مشخص شده اش نیست گشتند و او را تنها و در حال و هوای خودش در کنار کانکسی یافتند که در جوار چادر محل وقوفش بود او هم این کنج را یافت و سعی کرد به دور از همه در خودش باشد.

خلاصه بعد از عرفات به مشعر رفتیم یک شب انجا وقوف کردیم باید تا صبح در کنار عبادت و یاد خدا و کمی هم استراحت برای رمی جمرات سنگ جمع می کردیم این سنگ جمع کردن هم حال و هوایی دارد هر که باشی از ابدارچی گرفته تا خبرنگار و محافظ رییس جمهور و وزیر و خود رییس جمهور و ... باید با نهایت افتادگی در بیابان و کوهستان اطراف  به دنبال سنگ بگردی سنگی که با ان نمادهای شیطان را هدف قراردهی .

صبح روز بعد حرکت به سمت منی و رمی جمره اول و بعد برای انهایی که بار اولشان است عمل حلق یا همان تراشیدن سر انجام می شود از این قسمت خاطره ای ویژه با کامران دارم که بماند برای بعد در هر صورت دو روز وقوف در منی هم زود تمام شد و بعدش هم اعمال پشت سر هم به جای اورده شد و من شدم به ظاهر حاجی اما ایا واقعا ان چیزی را که باید/ از این سفر بدست اوردم؟ و ایا می توانم ان را به شایستگی حفظ کنم تا حاجی واقعی باشم ؟

خدایا خودت در این راه کمکم کن و این سفر را هم قسمت همه کسانی کن که به واقع دلشان برای ان می تپد ...